به کلبه تنهايی داداش مصطفی که اسمش بارونه خوش آمديد
مهرمادر
وقتی گروه نجات ، زن جوان را زیر آوار پیدا کرد که او مرده بود ، اما کمک رسانان زیر نور چراغ قوه ، چیز عجیبی دیدند. زن با حالتی عجیب به زمین افتاده ، زانو زده بود و حالت بدنش زیر فشار آوار کاملا تغییر یافته بود. ناجیان تلاش می کردند جنازه را بیرون بیاورند که گرمای موجودی ظریف را احساس کردند. چند ثانیه بعد سرپرست گروه دیوانه وار و با لکنت فریاد زد : بیایید ، زود بیایید ! یک بچه اینجا است !!! بچه زنده است !!!
وقتی آوار از روی جنازه مادر کنار رفت ، دختر سه یا چهار ماهه ای از زیر آن بیرون کشیده شد. نوزاد کاملا سالم و در خواب عمیق بود. مردم وقتی بچه را بغل کردند ، یک تلفن همراه از لباسش به زمین افتاد که روی صفحه شکسته آن این پیام دیده می شد :
عزیزم ، اگر زنده ماندی ، هیچ وقت فراموش نکن که مادر با تمامی وجودش دوستت دارد.
نميدانم در اين زمانه بايد به چه کسي دل بست ، اين سوی زندگی من هستم ،
آن سوی ديگر قلبهای مست.
دوباره قطره ای ديگر از اشک بر گونه ام نشست ،
و باز هم شکست قلبی که به اميد بودنت به انتظار فردا نشست .
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
بارون بارید
و آدرس
baran13.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.