به کلبه تنهايی داداش مصطفی که اسمش بارونه خوش آمديد
انتخاب
همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛ نوبت به او رسید : "دوست داری روی زمین چه کاره باشی ؟" گفت : می خواهم به دیگران یاد بدهم ، پس پذیرفته شد !!! چشمانش رابست ، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. باخودگفت : حتما اشتباهی رخ داده است ! من که این را نخواسته بودم ؟؟؟ !!!
سالها گذشت تا اینکه روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد ، با خودگفت : این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم !!! با فریادی غمبار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند میشد به هوش آمد !!!
حالا تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده بود !!!
نظرات شما عزیزان:
dj
ساعت18:41---8 مهر 1390
هيچ کس براي شکست خوردن نقشه نميکشد بلکه اين نقشه است که اگر اشتباه کشيده شود به شکست ميانجامد پاسخ:
ممنون از نظر زیبات
نميدانم در اين زمانه بايد به چه کسي دل بست ، اين سوی زندگی من هستم ،
آن سوی ديگر قلبهای مست.
دوباره قطره ای ديگر از اشک بر گونه ام نشست ،
و باز هم شکست قلبی که به اميد بودنت به انتظار فردا نشست .
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
بارون بارید
و آدرس
baran13.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.